آه .. بر دیوار سخت سینه ام گویی کسی مشت می کوبد! باز کن در را .. اوست. باز کن در را.. و من آهسته به خود می گویم: باز هم رویا اینچنین تیره و درهم باید از داروی تلخ خواب عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم می فشارم پلک های خسته ام را بر هم لیک بر دیوار سخت سینه ام با خشم ناشناسی مشت می کوبد: بازکن در را .. اوست. باز کن در را..